بلعم باعورا، معاصر با حضرت موسى عليه السلام بود مدت دويست سال خدا را عبادت كرد و به مقاماتى رسيد كه چون سر به آسمان بلند مىكرد حجاب برايش كنار مىرفت و عرش و كرسى را مىديد و هر دعائى مىكرد بلافاصله مستجاب مىشد.
با طلوع و ظهور حضرت موسى كه مردم را به يكتاپرستى دعوت و از بتپرستى برحذر مىداشت بيم و هراس در دل فراعنه كه موقعيت خود را در معرض خطر مىديدند ايجاد شد و در مقام چارهجوئى برآمدند.
تصميم گرفتند به بلعم باعورا مراجعه كنند و از او بخواهند تا از خدا بخواهد شرّ موسى را از آنها دفع كند! ارجنا پادشاه اردن باتفاق عدهاى از امراء و شخصيتها، خدمت بلعم با عورا رسيدند و خواسته خود را مطرح و از او خواستند تا از خدا بخواهد آنها را ازتعرض موسى حفظ كند! بلعم كه حضرت موسى را فرستاده خدا و مبشّر خير و صلاح مىدانست آنها را موعظه كرد كه متابعت موسى را قبول كنند و از مخالفت با او اجتناب نمايند فراعنه كه نتوانستند بلعم باعورا را تحت تأثير قرار دهند در مقام چارهجوئى برآمده و متوجه شدند كه بلعم به همسرش خيلى علاقمند است و بقول امروزيها بين شان (زن سالارى) حاكم است وتنها كسى كه مىتواند روى بلعم نفوذ داشته باشد همسر اوست تصميم گرفتند، از اين طريق بلعم را با خود همدست كنند، از آنجائى كه مىدانستند زنها به زر و زيور و طلا و جواهر خيلى علاقه دارند مقدار زيادى هدايا براى همسرش فرستادند و از او خواستند كه بلعم را مجبور كند تا از خدا بخواهد (شرّ موسى را از آنها دفع كند) اين كار را كردند و موثر هم واقع شد لكن بلعم در مقابل خواسته همسرش هم مقاومت كرد، سرانجام همسرش با همدستى فرزندان مشتركى كه داشتند بلعم را ناچار به تسليم نمودند.
مقرر شد به صومعه برود و در حق موسى نفرين كند هر بار كه مىخواست خودش را به صومعه كه عبادتگاه و محل برقرارى ارتباط او با خدا بود نزديك كند عوامل هشدار دهنده و بازدارندهاى او را باز مىداشتند حتى حمار او هم قدم بجلو بر نمىداشت و بامر خدا زبان باز مىكرد و او را از ارتكاب چنين كارى منع مىكرد، سرانجام در اثر پافشارى همسرش در همان خانه خودش، سر بسجده گذاشت و از خدا خواست كه موسى را از ادامه پيشروى باز دارد.
دعايش مستجاب شد و مدت چهل روز حضرت موسى در وادى تيه سرگردان شد قوم موسى هر چه راه مىرفتند، شب مىديدند همان جاى اوليّه خود هستند حواريون حضرت موسى در مقام شكايت برآمدند و از او خواستند تا از خدا بخواهد آنها را نجات دهد.
حضرت موسى در مقام مناجات برآمد وعرض كرد خدايا من هدفى جز ارشاد وهدايت مردم ندارم چه شد كه ما را بر اين سرنوشت گرفتار فرمودهاى: خطاب شد موسى بلعم باعورا كه از مقربين من است در حق شما نفرين - كرد عرض كرد خدايا منهم خودم را به تو نزديك مىدانم راضى نشو كه ما هم بيش از اين رنج و عذاب بكشيم خطاب شد، تو هم مىتوانى درحق او نفرين كنى حضرت موسى عليه السلام سر به آسمان بلند و عرض كرد خدايا عزيزترين سرمايه بلعم (يعنى ايمانش را) از او بگير، كه اين بدترين نفرين بود خطاب رسيد موسى دعاى تو را هم مستجاب كردم وقتى كه به شهر آنها نزديك شدى اولين كسى كه به استقبالت مىآيد بلعم باعورا است جريان را با او در ميان بگذار و از او بخواه كه در مقابل عبادات چندين سالهاش سه حاجت از من بخواهد كه نزد خدا برآورده است.
هنگامى كه حضرت موسى و هارون وارد شهر اردن شدند مردم از آنها استقبال كردند و از دين آنها متابعت بعمل آوردند در بين جمعيت بلكه پيشاپيش جمعيت بلعم باعورا بودكه به حضرت موسى اداء احترام كرد حضرت از او گله كرد كه چرا در حق ما نفرين كردى؟ كه من هم متقابلاً از خدا خواستم ايمانت را از تو بگيرد؟ اما در مقابل عبادات چندين سالهات هم خدا سه حاجت از تو برآورده مىكند.
بلعم بشدت دلتنگ و غمگين شد نزد زنش رفت و گفت: ديدى چه بر سرم آوردى؟ خداوند ايمانم را از من گرفته و در مقابل عبادات چندين سالهام سه حاجتم را برآورده مىكند (مؤلف مىگويد: اگر سلب توفيق از او نمىشد با همين سه حاجت هم مىتوانست دنيا و آخرتش را تأمين كند) زنش گفت: يكى از سه حاجت را در اختيار من بگذار و دو تاهم براى خودت. بلعم با اين پيشنهاد هم موافقت كرد زن گفت: از خدا بخواه مرا به سن جوانى برگرداند و از نعمت زيبائى كامل و كم نظير بهرهمندم نمايد! بلعم اين دعا را در حق او كرد و او به زيبائى بى نظير آراسته شد كارش به جائى رسيد كه زيباترين و متشخصترين مردها دور و بر او جمع شدند و او ديگر به بلعم اعتنائى نمىكرد اين عمل براى بلعم در حكم بدترين شكنجه و عذاب روحى بود لذا دومين حاجتى كه از خدا خواست، اين بود كه اين زن را به صورت سگى مسخ كن اين حاجت هم براورده شد و زن بصورت سگى دو رو بر خانه و بچههايش پرسه مىزد و به هنگام غذا خوردن استخوآنهاوته مانده سفره را جلوى او مىريختند او كه قادر به خوردن استخوآنهانبود پوزهاش را روى دستهايش مىگذاشت، و آشكارا اشگ از ديدگانش سرازير مىشد و بچههايش هم دورو بر او را گرفته و گريه مىكردند سرانجام سومين حاجتش را از خدا خواست كه خدايا او را به حالت اولش برگردان كه اين دعا هم مستجاب شد ايمانش رفت و از سه جاتش هم بهرهاى نصيبش نشد. و سرانجام بى ايمان از دنيا رفت مولوى درباره او سروده:
بلعم باعور وابليس لعين
زامتحان آخرين گشته بهين
عاقبت رسوائى آمد حالشان
هم شنيده باشى از احوالشان
منبع:http://www.mousaviboroujerdi.com/maj/j5/5085--85-5
نظرات شما عزیزان:
جعفر ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت7:11---22 شهريور 1392
سلام وب جالبی دارین اتفاقی بهش بر خوردم اومیدوارم موفق باشید